1. 16 فروردین 1347، پرسپولیس (0) استقلال (0)
2. 20 دی 1347، پرسپولیس (0) استقلال(0)
3. 31 مرداد 1348، استقلال (3) پرسپولیس(1)
گلها : احمد منشی زاده ('8) علی جباری ('44) کارو حق وردیان ('88) برای استقلال
ناظم گنجاپور ('72) برای پرسپولیس.
4. 17 بهمن 1348، استقلال (1) پرسپولیس (0)
گل: غلامحسین مظلومی ('9)
این بازی تا دقیقه 82 ادامه یافت، اما دراین لحظه تیم پرسپولیس به دلیل اعتراض به داور، میدان را ترک کرد و در مجموع 3 بر صفر بازنده شد.
5. 3 مهر 1349، پرسپولیس (2) استقلال (3)
گلها: جواد قراب ('73) کارو حق وردیان ('87) عباس مژدهی ('88) برای استقلال
علی پروین ('79) حسین کلانی ('23) برای پرسپولیس
6. 27 دی 1349، پرسپولیس (1) استقلال (1)-(0-3)
گلها : عباس مژدهی ('75) استقلال
حسین کلانی ('2) پرسپولیس
این بازی تا دقیقه 75 مساوی بود که تیم پرسپولیس به دلیل اعتراض به داور میدان را ترک کرد و سه بر صفر بازنده اعلام شد.
7. 28 خرداد 1350، پرسپولیس (1) استقلال (1)
گلها: غلامحسین مظلومی ('30) برای استقلال صفر ایرانپاک ('90) برای پرسپولیس.
8. 15 بهمن 1350، پرسپولیس (4) استقلال (1)
گلها: حسین کلانی ('43و'90) صفر ایرانپاک ('56) محمود خردبین ('75) برای پرسپولیس
علی جباری ('76) برای استقلال.
9. 3 فروردین 1351، پرسپولیس (2) استقلال (0)
گلها: صفر ایرانپاک ('50) حسین کلانی ('89)
10. 11اسفند1351، پرسپولیس (0) استقلال (2)
گلها: علی جباری ('40-' 87)
11. 25 خرداد 1352، پرسپولیس (0) استقلال (1)
گل: رضا عادلخانی
12. 16 شهریور 1352، پرسپولیس (6) استقلال (0)
گلها: همایون بهزادی ('50-'86-'90)، ایرج سلیمانی ('45-'56)، حسین کلانی ('32)
13. 18 آذر 1352، پرسپولیس (1) استقلال (1)
گلها: علی جباری ('70) برای استقلال
همایون بهزادی ('46) برای پرسپولیس
14. 4 خرداد 1353، پرسپولیس (0) استقلال (1)
گل: حسین روش('88)
15. 27 آذر 1353، استقلال (1) پرسپولیس (2)
گلها: غلامحسین مظلومی ('60) برای استقلال
صفر ایرانپاک ('50) اسماعیل حاج رحیمی پور ('65) برای پرسپولیس
16. 5 اردیبهشت 1354، پرسپولیس (1) استقلال (3)
گلها: غلامحسین مظلومی ('11و'62) ، مسعود مژدهی ('47)
صفر ایرانپاک ('53) برای پرسپولیس
17. 25 مهر 1354، پرسپولیس (2) استقلال (0)
گلها: جهانگیر فتاحی ('22) اسماعیل حاج رحیمی پور
18. 27 اسفند 1354، پرسپولیس (1) استقلال (1)
گلها: مسعود مژدهی ('20) محمود خردبین ('85)
19. 2 مهر 1355، پرسپولیس (1) استقلال (1)
گلها: هادی نراقی ('26) علی پروین ('40)
20. 18 اردیبهشت 1356، پرسپولیس (0) استقلال (3)
گلها: محرم عاشوری ('45) حسن روشن ('83) سعید مراغه چیان ('88)
21. 18 آذر 1356، پرسپولیس (2) استقلال (1)
گلها: حسن روشن ('85) صفر ایرانپاک ('15و'34)
22. 25 آذر 1358، پرسپولیس (0) استقلال (1)
گل: غلامرضا فتح آبادی ('42)
این بازی به دلیل هجوم تماشاچیان به داخل زمین نیمه تمام ماند.
23. 13 تیر1359، پرسپولیس (0) استقلال (0)
24. 16 مهر 1360، پرسپولیس (0) استقلال (0)
25. 17 دی 1361، پرسپولیس (1) استقلال (1)
گلها: غلامرضا فتح آبادی ('10) برای پرسپولیس
بهتاش فریبا ('87) برای استقلال
26. 15 مهر 1362، پرسپولیس (0) استقلال (1)
گل: پروین مظلومی ('59)
27. 25 خرداد 1365، پرسپولیس(3) استقلال(0)
گلها: شاهرخ بیانی ('12پنالتی-'52) ناصر محمد خانی
28. 7 فروردین 1366، پرسپولیس (0) استقلال (0)
29. 18 فروردین 1367، پرسپولیس(1) استقلال(1)
گلها: جعفر مختاری فر ('60) فرشاد پیوس ('46)
30. 19 اسفند1367، پرسپولیس(4) استقلال(2)
گلها: جعفر مختاری فر، رضا حسن زاده( هر دو گل در ضیافت پنالتی ها رقم خورد)
مجتبی محرمی، رحیم یوسفی، محسن عاشوری، مرتضی کرمانی مقدم( پنالتی)
31. 17 آذر 1368، استقلال(0) پرسپولیس(1)
گل: رضا عابدیان
32. 4 خرداد1369، استقلال(2) پرسپولیس(1)
گلها: عباس سرخاب('46) صمد مرفاوی('72)
نادر میراحمدیان برای پیروزی
33. 28 دی1369، پرسپولیس(1) استقلال(1)
گلها: شاهرخ بیانی('62- پنالتی) برای استقلال
فرشاد پیوس('75) برای پرسپولیس
34. 4 بهمن1370، پرسپولیس(0) استقلال(0)
35. 15 اسفند1370، استقلال(2) پرسپولیس(0)
گلها: صمد مرفاوی('8) صادق ورمزیار('15)
36. 8 خرداد1371، پرسپولیس(0) استقلال(1)
گل: صمد مرفاوی
37. 11 دی 1371، پرسپولیس(0) استقلال(0)
38. 21دی1373، پرسپولیس(2) استقلال(2)- (0-3)
گلها: صادق ورمزیار('79 پنالتی) ادموند اختر('87)
فرشاد پیوس('51پنالتی) بهزاد داداش زاده('56)
این بازی تا دقیقه 88 دو بر دو بود، اما به دلیل درگیری بازیکنان دو تیم و یورش تماشاگران به داخل زمین، نیمه تمام ماند و در نهایت 3 بر صفر بسود استقلال اعلام شد.
39. 7 بهمن1373، پرسپولیس(0) استقلال(0)
40. 6 مرداد1374، پرسپولیس(1) استقلال(3)
گلها: ادموند اختر('7) صادق ورمزیار('16پنالتی) محمد تقوی('6) مرتضی کرمانی مقدم('49)
41. 8 دی1374، پرسپولیس(0) استقلال(0)
42. 27 مهر 1357، پرسپولیس(1) استقلال(0)
گل: ادموند بزیک('87)
43. 20 تیر1376، پرسپولیس(3) استقلال(0)
گلها: ادموند بزیک('30) مهدوی کیا('71) طاهر زاده('87)
44. 22 آبان 1377، پرسپولیس(1) استقلال(0)
گل: مهدی هاشمی نسب('45)
45. 20 فرودین1378، پرسپولیس(1) استقلال(1)
گلها: فرد ملکیان('43) مهدی هاشمی نسب('3) برای پرسپولیس
46. 20 تیر1378، پرسپولیس(2) استقلال(1)
گلها: سهراب بختیاری زاده('50) مهدی هاشمی نسب('12) پنالتی افشین پیروانی ('85) برای پرسپولیس
47. 2 مهر 1378، پرسپولیس(0) استقلال(0)
48. 8 اسفند1378، پرسپولیس(2) استقلال(0)
گلها: مهدی هاشمی نسب('7) پایان رأفت('80)
49. 9 دی 1379، پرسپولیس(2) استقلال(2)
گلها: محمد نوزادی('67) مهدی هاشمی نسب('86) برای استقلال
بهروز رهبری فرد('57 پنالتی) علی کریمی (89') برای پرسپولیس
50. 5 اسفند1379، پرسپولیس(0) استقلال(1)
گل: علیرضا اکبرپور
51. 28 دی 1380، استقلال(1) پرسپولیس(1)
گلها: محمد نوازی('38 پنالتی) برای استقلال
رضا جباری('2) برای پرسپولیس
52. 19 اردیبهشت1381، استقلال (0) پرسپولیس(0)
53 . 20 دی 1381 ، پرسپولیس (1) استقلال (1)
گلها : علی سامره (1) ، انصاریان (70 - پنالتی ) برای پرسپولیس
" آمار نهایی"
استقلال 17 برد، 21 مساوی،14 باخت
پرسپولیس14 برد،21 مساوی،17 باخت
زندگینامه امام علی (ع)
حضرت علی(ع) فرزند ابوطالب ده سال پیش از بعثت متولد شد و پس از شش سال در اثر قحطی که در مکه اتفاق افتاد بنا به در خواست پیغمبر اکرم (ص) از خانه پدر به خانه پسر عموی خود یعنی پیامبر منتقل گردید و تحت سرپرستی و پرورش مستقیم آن حضرت درآمد. پس از چند سال که پیغمبر اکرم (ص) به موهبت نبوت نایل شد و برای نخستین بار در (غار حرا) وحی آسمانی به وی رسید وقتی که از غار رهسپار شهر و خانه خود شد , شرح حال را فرمود , علی (ع) به آن حضرت ایمان آورد و باز در مجلسی که پیغمبر اکرم (ص) خویشاوندان نزدیک خود را جمع و به دین خود دعوت نموده فرمود:
((نخستین کسی که از شما دعوت مرا بپذیرد خلیفه و وصیه و وزیر من خواهد بود , تنها کسی که از جای خود بلند شد و ایمان آورد علی (ع) بود و پیغمبر اکرم (ص) ایمان او را پذیرفت و وعده های خود را درباره اش امضا نمود و از این روی علی (ع) نخستین کسی است در اسلام که ایمان آورد و نخستین کسی که هرگز غیر خدای یگانه را نپرستید)).
علی (ع) پیوسته ملازم پیغمبر (ص) بود تا آن حضرت از مکه به مدینه هجرت نمود و در شب هجرت نیز که کفار خانه آن حضرت را محاصره کرده بودند و تصمیم داشتند آخر شب به خانه ریخته و آن حضرت را در بستر خواب قطعه قطعه نمایند , علی (ع) در بستر پیغمبر اکرم (ص) خوابیده و آن حضرت از خانه بیرون آمده رهسپار مدینه گردید و پس از آن حضرت مطابق وصیتی که کرده بود , امانتهای مردم را به صاحبانش رد کرده , مادر خود و دختر پیغمبر را با دو زن دیگر برداشته به مدینه حرکت نمود.
در مدینه نیز ملازم پیغمبر اکرم (ص) بود و آن حضرت در هیچ خلوت و جلوتی علی را کنار نزد و یگانه دختر محبوب خود فاطمه را به وی تزویج نمود و در موقعی که میان اصحاب خود عقد اخوت می بست او را برادر خود قرار داد.
علی در همه جنگها که پیغمبر اکرم شرکت فرموده بود حاضر شد جز جنگ تبوک که آن حضرت او را در مدینه به جای خود نشانیده بود و در هیچ جنگی پای به عقب نگذاشت و از هیچ حریفی روی نگردانید و در هیچ امری مخالفت پیامبر (ص) را نکرد چنانچه آن حضرت فرمود:
((هرگز علی از حق و حق از علی جدا نمی شود)).
علی (ع) در روز رحلت پیامبر اکرم 33 سال داشت و با اینکه در همه فضایل دینی سرآمد و در میان اصحاب پیغمبر ممتاز بود به عنوان اینکه او جوان است و مردم به واسطه خون های که در جنگها پیشاپیش پیامبر اکرم (ص) ریخته با وی دشمنند از خلافت کنارش زدند و به این ترتیب دست آن حضرت از شئونات عمومی به کلی قطع شد وی نیز گوشه خانه را گرفته به تربیت افراد پرداخت و 25 سال که زمان سه خلیفه پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بود گذرانیده و پس از کشته شدن خلیفه سوم مردم با آن حضرت بیعت نموده و به خلافت برگزیدند.
آن حضرت در خلافت خود که تقریبا 4 سال و 9 ماه طول کشید سیرت پیامبر اکرم (ص) را داشت و به خلافت خود صورت نهضت و انقلاب داده به اصلاحات پرداخت و البته این اصلاحات به ضرر برخی از سودجویان تمام می شد و از این رود عده ای از صحابه که پیشاپیش آنها عایشه , طلحه , زبیر و معاویه بودند خون خلیفه سوم را دستاویز قرار داده سر به مخالفت برافراشتند و بنای شورش و آشوب گری گذاشتند.
آن حضرت برای خوابانیدن فتنه جنگی با عایشه و طلحه و زبیر در نزدیکی بصره کرد که به جنگ جمل معروف است و جنگی با معاویه در مرز عراق و شام کرد که به جنگ صفین معروف است و یک سال و نیم ادامه داشت و نیز جنگی با خوارج در نهروان کرد و به جنگ نهروان معروف است . به این ترتیب در ایام خلافت خود بیشتر مساعی آن حضرت صرف رفع اختلافات داخلی بود و پس از گذشت زمان کوتاه سحر روز نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری در مسجد کوفه در سر نماز به دست ابن ملجم ملعون که از خوارج بود ضربتی خورده و در شب بیست و یکم همان ماه به شهادت رسید.
عصراساطیر2
AGE
MYTHOLOGY2
بازی عصراساطیر یک بازی استراتژیک زیبا است
باگرافیک معمولی (64) که در نوع خود بی نظیر است.
موسیقی این بازی مهیج یک آهنگ فوق العاده است که
هر شنونده ای را محو خود می کندومسلما باعث زیبا
ترشدن این بازی فوق العاده است
داستان بازی قوی ترین عامل بازی است که در نوع خود
بی نظیر است داستان بازی:قهرمانان اساطیری
مفتوحات بعدی شما هستند این قهرمانان متعدد را در
بازی به کارگرقته یکان های اساطیری خود را به دست
پهلوانان داستان ببرید و آنها را آتلانتیس به حکومت
برسانید.
مبارزه یک نفره را پیش گرفته واز دوازده اسطوره
قدرت برای نظارت وبهبود آتلانتیس استفاده کنید.
در این بازی ما شخصیتی هستیم به نام ارکانتوس که
فرمانده سپاه آتلانتیس است که باید ارتشی تشکیل دهیم تا
با دشمن خود (که یک اهریمن است)مبارزه کنیم تا
سرزمین خود آتلانتیس هرگز خورشید در آن غروب نکند
در این بازی ما به سرزمین های مختلف می رویم از
جمله(یونان و مصرو قطب شمال و سرزمین اهریمن
سیاه که زیر زمین است<جهنم> )
آخرین مطلب:این بازی حدود 30مرحله دارد که در هر
مرحله افراد و شخصیت های جدید به آن اضافه می
شوند ازجمله (غول 3 سرو اسب پرنده و دایناسورو
شیرمبارزوگرگ مصری و اسب دریایی وشاهزاده ی
مصری و...)علاوه بر این ها ما وسایل جنگی داریم
مثل:منجنیق و کمان داران و دژهای نظامی دهاتی ها یا
همان برده و کشتی جنگی و... .
درضمن لازم به ذکر است که این بازی به صورت دوبله
فارسی است که بازی را برایمان راحتر می کند
سیستم مورد نیاز بازی
Directx Version:v9.0c
Operating System:Win xp/98/ME
System:111 800 MHz or faster
RAM:256 MB RAM
Video Memory:(32) 64MB VRAM
Hard Drive Space:2.4 GB
Keyboard
Mouse
عصر امروز
عجب بستنیه
احتمالاً آب میوهی سرد شده در بسیاری از کشورهای جهان از جمله چین از 3000 سال پیش شناخته شده را می توان اولین بستنی ها دانست و طبق اطلاعات موجود، رومیهای قدیم از برف کوهها برای سرد کردن آب میوه استفاده میکردهاند. از آن تاریخ تا قرن هیجدهم میلادی، مدارک زیادی در دست نیست، تا این که مارکوپولو سیاح مشهور ونیزی در بازگشت از سفر مشهورش به آسیا اطلاعاتی در زمینهی ساخت شیرینی از شیر منجمد(احتمالاً نوعی بستنی میوهای امروزی) را همراه خود از چین آورد.
این روش در ونیز مورد استفاده قرار گرفت و سپس در سرتاسر ایتالیا گسترش یافت. به تدریج کشورهای دیگر اروپایی نیز از این روش برای تهیه بستنی استفاده کردند.
در ایران، بستنی ابتدا به صورت سنتی و دستی با عنوان "بستنی زعفرانی" تهیه میشد. این بستنی درون ظرفی(بشکه ای) دو جداره درست میشد؛ به این صورت که درون جدار داخلی شیر، خامه، شکر، ثعلب و زعفران، و در جدار بیرونی یخ و نمک ریخته میشد؛ سپس بشکه را مرتباً تکان میدادند تا بستنی تهیه شود. اما امروزه این صنعت توسعهی فراوان یافته و تقریباً در تمام شهرهای ایران به صورت صنعتی تهیه و مصرف میگردد.....
بستنی در ایران
تهیه بستنی در ایران متداول نبود و در قرن نوزدهم از اروپا به ایران انتقال یافت و متداول شد. در حقیقت از سفر سوم ناصرالدینشاه به اروپا، پلومبیر نام محلی ییلاقی در فرانسه است که بستنی خوشمزهای در آنجا تهیه میشد و نام پلومبیر یعنی نوعی بستنی که با مخلفاتی همراه است از این شهر منشاء گرفته است.
میگویند در سال آخر سلطنت ناصرالدین شاه ساختن بستنی در ایران متداول شد و معروفترین بستنی فروش بعدی تهران یعنی ممدریش بستنی خامهدار مخصوصی تهیه میکرد که در تهران مردم استقبال زیادی از آن کردند. این بستنی با ثعلب تهیه میشد. یخ و نمک را در بشکهای ریخته داخل بشکه را شیر میریختند و با وسایل مخصوص و تمهیدات زیاد و تکان دادن و چرخاندن ظرف از آن بستنی تهیه میکردند. بستنیفروشیهای دورهگرد به زودی در تهران پیدا شدند که بستنی را در همان محفظهها میگرداندند و با نان مخصوص عرضه میکردند.
میرزا رضا کرمانی قاتل ناصرالدینشاه در روز پنجشنبه 11 اردیبهشت 1275/16 ذیقعده 1313 ه.ق/ در تهران بود و از دکان ممد ریش بستنی خرید و خورد. روز بعد هنگام ظهر ناصرالدینشاه را داخل حرم مطهر حضرت عبدالعظیم(ع) ترور کرد. میگویند مامورین نظمیه که سرگرم تحقیق و تفحص درباره ریشههای ترور بودند وقتی دانستند یک روز قبل میرزا رضا از ممد ریش بستنی خریده و خورده است به سراغ او رفتند و او را به نظمیه برده زیر اشکلک انداخته و شکنجهاش کردند و مرتبا میپرسیدند:< پدر سوخته در بستنی چه ریخته بودی که میرزا رضای شالفروش فقیر کرمانی را آنقدر جرات بخشیده بود که شاه مملکت را بکشد. زودباش بگو و حقیقت را بیان کن.>
بیچاره ممد ریش که ترکه انار زیادی کف پایش زده و ضمنا او را به اشکلک بسته بودند هرچه قسم میخورد که به پیر، به پیغمبر من دخالت و مشارکتی در طرح ترور اعلی حضرت نداشتهام از او نمیپذیرفتند. او گریهکنان گفت: <من روزی 1000 بستنی میفروشم. اگر قرار است هرکس بستنی بخورد آدم بکشد پس چرا تهران پر از تروریست و آدمکش نمیشود!؟>
بستنی ممد ریش شهرت زیادی در تهران به دست آورد. بستنیفروشی او در جنوب شهر بود و در بهار و تابستان غلغلهای در دکان دو نبش او که سه نبش و چهارنبش هم شد بر پا میشد او تا حدود سالهای 1335-1334 زنده بود. بستنی خامهای پر از گلاب و خامه و هل و بسیار مایهدار و کشآمدنی، کاملا سفید مانند برف لای دو نان مخصوص معروف به حصیری که روزانه چند هزار دانه از آن به فروش میرفت. سالها بستنی به همان سادگی و رنگ شیری عرضه میشد تا اینکه در حدود سال 1329 بستنی ماشینی کالیفرنیا به بازار آمد و ذایقهها بدان عادت کرد. بعدها بستنی زعفرانی زردرنگ نیز شهرت یافت .
دیگر بستی فروش مشهوری که شهرتش حتی به شهرهایی مانند لوس آنجلس و پاریس هم رسیده است اکبر مشدی است. نام واقعی این شخص اکبر مشهدی ملایری بود. وی در ابتدا شکر و چای را شمال می برد و از آنجا هیزم به تهران می آورد.هنگامی که وی ۲۰ ساله بود که با ممد ریش آشنا شد و از طریق آشنایان وی توانست به آشپزخانه دربار مظفرالدین شاه راه پیدا کند و تا آخر دوره قاجاریه در دربار بستنی سرو می کرد.
بعد از انقراض سلسله قاجاریه ،رضا شاه تمامی پرسنل و خدمه دربار ازجمله اکبر مشهدی ملایری را از دربار اخراج کرد . اکبر مشهدی ملایری بعد از این واقعه با پولی که در مدت خدمت در دربار جمع کرده بود توانست مغازه بستنی فروشی خود را در درحوالی میدان راه آهن با نام بستنی فروشی اکبر مشدی افتتاح کند. وی معتقد بود که بستنی های ایرانی باید کاملا با بستنی های خارجی فرق داشته باشد و ایرانی ها ترجیح می دهند تا در بستنی هایشان خامه ، گلاب و زعفران بیشتر از نگهدارنده ها ی دیگر باشد.
آن زمان هنوز یخچال ساخته نشده بود و وی مجبور بود برای تهیه یخ از یخچال های طبیعی راه های طولانی تا کوه های شمال شهر را طی کند . گاه تا عمق ۶۰ متری در دل یخچال های طبیعی پایین برود.تا ذره ای یخ بدست بیاورد.
به زودی شهرت وی بقدری زیاد شد که رجال مملکتی و سفرای خارجی مقیم تهران نیز به مشتریان پرو پا قرص اکبر مشدی تبدیل شدند. نقل است که فخرالدوله مادر دکتر امینی (نخست وزیر وقت) از اکبر مشدی خواسته بود تا با هزینه وی به فرانسه سفر کند و برای مهمانان وی بستنی سرو کند.
اکبر مشدی در ۹۲ سالگی بر اثر عارضه کلیوی فوت کرد . خبر فوت وی حتی در روزنامه های عراق و پاکستان هم انعکاس یافته بود. یکی از دیپلمات های پاکستانی مقاله ای را برای بزرگداشت اکبر مشدی در روزنامه نوشت.
با گذشت سال ها و افزایش شهر نشینی و بالار فتن مشتریان بستنی ، بستنی به تدریج به صورت لیوان کاغذی عرضه شد اما بستنیفروشان سنتی از این کار خودداری کردند (و میکنند.) بستنی بلوت که انواع رنگها را در بستنی توت و شاهتوت و قهوه و کاکائو و پرتقال و لیمو و آناناس و موز و غیره عرضه میداشت زمانی بازار بسیار پررونقی داشت.
اکنون انواع بستنیها در ایران عرضه میشود و البته بستنیهای تهیه شده در کارخانههای معروف که پس از تولید در کامیون مجهز به سردخانه به فروشگاهها انتقال یافته و در یخچال فروشگاهها قرار میگیرد ، فروش بسیار گستردهتری دارد....
نکات جالبی راجع به بستنی
*کودکان بین سنین 2 تا 12 سال بیشترین دوستداران بستنی هستند و افراد بالای 45 سال هم از خوردن بستنی بیشترین لذت را میبرند.
*برای خوردن یک بستنی قیفی تقریبا باید 50 بار آن را لیس زد.
*خوردن بستنی در شهر نیوجرسی آمریکا بعد از ساعت 6 بعد از ظهر بدون اجازه پزشک ممنوع است.
*آمریکا بیشترین مصرف کننده بستنی در جهان است. آمریکا با ساخت بیش از 1/5 میلیارد گالن بستنی در رده اول تولید بستنی در جهان است.
* 50 درصد آمریکایی ها بستنی را با سگ و گربه خود قسمت میکنند.
*مردان بیشتر از زنان علاقه به خوردن بستنی به عنوان دسر دارند.
*بیشترین مقدار وانیل بهکار برده شده در بستنی در ماداگاسکار تهیه میشود.
*شکلات پرطرفدارترین شهد بهکار رفته روی بستنی است.
*تقریبا 13 درصد مردان و 8 درصد از زنان بعد از اتمام بستنی، ظرف بستنی خود را لیس میزنند.
*بزرگترین بستنی در دنیا 3 متر و 70 سانتی متربلندی دارد و با 4 هزار و 666 گالن بستنی در کالیفرنیا در سال 1985 تهیه شده است. این بستنی 24 هزارو910 کیلو گرم وزن دارد. همچنین بزرگترین کیک بستنی در چین ساخته شد که 50 متر ارتفاع و 3 متر عرض داشت. این کیک 32 هزار تکه شد.
*کوکی جارویس 39 ساله که تقریبا 419 کیلوگرم وزن دارد میتواند در عرض 12 دقیقه یک گالن که معادل 255 گرم بستنی وانیلی است، بخورد. او در مسابقه خوردن بستنی نفر اول در جهان است.
*از شخصیتهای مشهوری که به خوردن بستنی علاقهمند بودند میتوان به اسکندرکبیر، چارلز دوم، امپراتور روم (نرون)،مارکوپولو، جرج واشنگتن، توماس جفرسون،جیمزماریسون،ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و رضا خان اشاره کرد .
*رونالدریگان جولای را به نام ماه بستنی معرفی کرده است. ...
علی دایی در اردبیل متولد شد. او بعدها به دانشگاه صنعتی شریف راه یافت و لیسانس خود را در رشتهی متالورژی دریافت کرد. همچنین وی به تازگی ازدواج کرده است. علی دائی علاوه بر فوتبال در تجارت نیز مردی موفق بوده است. وی گرداننده چندین شرکت بزرگ و رستوران های متعدد است. دائی هیچ گاه از خرج کردن ثروت خود در راه کمک به افراد بی بضاعت و امور خیریه دریغ نورزیده است. این فوتبالیست برجسته ایرانی طی سالهای اوج فوتبال خود بارها در مسابقات فوتبال با نیات خیرخواهانه به میدان رفته است، از جمله در دیدار ستارگان فوتبال جهان و تیم منتخب بوسنی با همراهی روبرتو باجو و دیگر ستاره های افسانه ای فوتبال. او همچنین همراه بامادلین آلبرایت و دیوید بکام باسازمان یونیسف همکاری داشته است. رکورددار گل ملی در تاریخ فوتبال، حتی زمانی که در بایرن مونیخ حضور داشت، با رفتار خاص خود به راستی جنتلمن بود. علی دائی امروز الگویی برای بسیاری از جوانان بلند پرواز ایرانی به شمار می رود.
دایی، فوتبال را از باشگاههای کوچک شهر اردبیل همچون استقلال اردبیل و شهرداری اردبیل آغاز کرد و دورهی خدمت نظام وظیفه را در تیم پاس گذراند. او سپس به بانک تجارت پیوست و در این تیم بود که او مورد توجه بیشتری قرار گرفت و برای اولین بار به تیم ملی دعوت شد.
دایی بعدها به پیروزی تهران پیوست و سپس از این این تیم به اروپا رفت و به همراه کریم باقری به آرمینیا بیلهفلد پیوست. مقصد بعدی او بایرن مونیخ آلمان بود. حضور دایی در بایرن مونیخ آلمان از نقطههای اوج دوران او بود زیرا پیش از آن حضور بازیکنی ایرانی در باشگاه در سطح بایرن مونیخ سابقه نداشت. دایی به همراه بایرن مونیخ تا فینال جام باشگاههای اروپا رفت و نهایتا مدال نقرهی آن بازیها را به دست آورد. گرچه دایی در بازی فینال به میدان نیامد.
او سپس به هرتا برلین آلمان پیوست و با پوشیدن پیراهن 9 از اصلیترین بازیکنان این تیم بود. دایی با هرتا برلین هم در جام باشگاههای اروپا بازی کرد و دو بار دروازهی چلسی و یکبار دروازهی آث میلان را گشود. حضور موفق علی دائی در باشگاه های اروپایی راه را برای بسیاری از بازیکنان آسیایی از جمله هیده توشی ناکاتا و مهدی مهدوی کیا گشود.
ملی
علی دایی در سالهای اخیر همواره بازیکن اصلی ایران و کاپیتان این تیم بوده است. او بیشترین بازی ملی و بیشترین گل زدهی تاریخ تیم ملی را دارد (گلهای زدهی او در میان تمام تیمهای جهان نیز اول است).
او در جام ملتهای آسیا 1996 امارات به همراه باقری و عزیزی از بهترین ستارگان ایران بود.
او به همراه ایران در دو جام جهانی 1998 فرانسه و 2006 آلمان به میدان آمده است و تا بحال در5بازی ایران در این بازیها شرکت کرده است. این پاس دایی بود که زمینهگذار گل مهدویکیا به آمریکا در جام جهانی 98 شد.
از نقاط اوج دوران ورزشی دایی را میتوان روز 14 نوامبر 2004 دانست. او در این روز و در مسابقات مقدماتی راه یابی به جام جهانی 4 بار دروازهی لائوس را گشود تا نام خود را به عنوان اولین فوتبالیست تاریخ جهان که 100 گل در بازیهای ملی به ثمر رسانده ثبت کند.
تحلیل فیلم 300
فیلم سینمایی "300" ، پس از نمایش در جشنواره فیلم برلین ، به اکران عمومی در آمد و این اکران ، آن هم در مقطع زمانی کنونی ، بسیار پر معناست .
"300" ، تلاشی نوین برای بدبین نمودن افکار عمومی جهان نسبت به مردم ایران و تاریخ و تمدن ایرانی است که همزمان با تشدید تهدیدات امریکا علیه ایران ، با تبلیغات بسیار فراوان بر پرده سینماها می رود و پیش بینی می شود به یکی از فیلم های پرفروش تبدیل شود .
در این فیلم ، که "یاهو" داستان آن را "سرآغازی برای دمکراسی" نامیده است ، ایرانیان ، مردمانی هیولا صفت ، فاقد فرهنگ و شعور و انسانیت قلمداد می شوند که جز حمله به سرزمین های دیگر، تهدید صلح و کشتن انسان ها ، چیز دیگری نمی دانند و البته در مقابل این قوم " شرور" چاره ای جز جنگ و نابودی آنها نیست تا بلکه جهانیان از دست این " محور شرارت" رهایی یابند .
فیلم 300 ، به داستان جنگ ایران و یونان در "ترموپیل" -گردنه ای در یونان، بین کوه اویته و خلیج مالیک- بر مبنای روایت «هرودوت» درکتاب "جنگ پارسیها" می پردازد .
در این اثر سینمایی ، "لئونیداس" پادشاه اسپارت، فقط یک ارتش کوچک 300 نفری دارد که در مقابل سپاه عظیم " خشایارشا" -پادشاه ایرانی - که تا پشت دروازه های شهر آمده اند ، ایستادگی می کنند و سرانجام گوژپشتی دروازههای شهر را به روی ایرانیان وحشی باز میکند .
به روایت غربی ها، آن 300 نفر سه روز در برابر سپاه120 هزار نفری ایران مقاومت کردند و در همین سه روز یونانیان علیه ایرانیان متحد شدند و بدین ترتیب زمینه برای شکست لشکر ایران و برپایی دمکراسی فراهم شد .
در فیلم توهین آمیز و به شدت ضدایرانی 300 ، که به کارگردانی "زاک سنایدر" ساخته شده است ، جرارد باتلر، لنا هیدی، وینسنت ریگان، مایکل فسنبدر ،دومنیک وست و ... بازی میکنند.
در فیلم 300، ایران ، نمادی از دیکتاتوری و بی خردی و توحش است و یونان( غرب) سمبل دموکراسی و مبازره با آدم کشی و تجاوز .
به عبارت دیگر ، 300، فیلمی است هدفمند که در آن تقابل تاریخی هیولا و فرشته ( شر و خیر ) ، به نمایش در می آید و در این میان ، نقش هیولا متوجه ایرانیان است . این درحالی است که به روایت تاریخ ، در آن مقطع زمانی ، ایرانیان به آزادی های فردی و حقوق اقلیلت ها و زنان و ... رسمیت داده بودند ولی در یونان و کل اروپا ، برده داری و بدوی گرایی ، مشخصه ای بارز به شمار می رفت .
زنان ایرانی در این فیلم "همه جایی" و مردانشان با قیافه هایی که تروریست های امروزی( از نگاه شهروند غربی) را تداعی می کند ، به نمایش در آمده اند .
این فیلم در تحریف واقعیت ها به حدی بی پروا و ناشیانه عمل کرده است که در صحنه ای از آن برای خشایارشا "قلیان" چاق می کنند در حالی که در آن زمان چیزی به نام قلیان در دنیا وجود نداشته است . با این حال از آنجا که در میان مردم امروز ایران ، قلیان رواج دارد ، سازنده فیلم از ان استفاده کرده است!
با توجه به تبلیغات گسترده ای که بر روی این فیلم شده و در موتور های جستجو نیز این اثر مجعول سینمایی رتبه بالایی دارد ، پیش بینی می شود همزمان را اکران این فیلم ، که صحنه های پرشکوهی نیز دارد ، موج جدیدی از تبلیغات ضد ایرانی در جهان آغاز شود به ویژه اینکه در این برهه زمانی ، غرب و به ویژه آمریکا در صدد توجیه اقدامات خود علیه ایران هستند و چه ابزاری بهتر از سینما می تواند آنها را در بسیج افکارعمومی علیه ایران و فرهنگ وتمدن آن ، کمک کند؟
متاسفانه ، عدم توجه به تاریخ کهن ایران و حتی کتمان آن توسط افراطیون وطنی ( یادمان هست که اوائل انقلاب افرادی مثل خلخالی می خواستند حتی تخت جمشید را هم ویران کنند) باعث شده است در مقابل چنین حرکت هایی ، چیز زیادی برای عرضه در سطح جهان نداشته باشیم .
این مساله فقط درباره سینما صادق نیست و امروزه ، بسیاری از ایرانیان به حدی از تاریخ پرشکوه ایران بی خبرند که حتی برای ساده ترین پرسش های تاریخی نیز جوابی جز "نمی دانم" ندارند و این خالی الذهن بودن باعث شده است که اگر فیلم 300 در ایران نیز اکران شود ، مخاطبان ایرانی هم آن را باور کنند ، چه رسد به مردمان کشورهای دیگر در 5 قاره جهان که در سال های اخیر فقط تصویری منفی از ایران به انها نشان داده شده است و اینک قرار است به آنها گفته شود ایرانی که "محور شرارت" است ، نه فقط امروز که از دیرباز منشأ شرارت بوده و اجداد ایرانیان امروز ، همین وحشی های زشت ، آدمکش و نفهمی هستند که در فیلم "300" می بینید!!
اگر فیلم ضد ایرانی "بدون دخترم هرگز" توانست چهره ای منفی و کریه از ایران امروز در جهان به نمایش گذارد ،" 300" مأموریت دارد این منفی گرایی را به اعماق تاریخ ایران ببرد.
هرچند کار زیادی نمی تواند در این باره انجام داد ، ولی یکی از بهترین راه ها ، نقد فیلم و نشان دادن واقعیت ها در موتورهایی مثل "گوگل" است تا مخاطبان اینترنت که با سرچ عنوان فیلم به دنبال اطلاعات بیشتری در باره آن هستند ، صدای ما را هم بشنوند . اما چه کنیم که این اتفاق بیفتد و حرف ها ما جزو اولین یافته های گوگل باشد؟
تمام اشخاص جک ها فرض کنید منافق هستند
ترکه آشغال میره تو چشمش , سر ساعت 9 میشینه دم در!
ترکه ادعای پیغمبری میکنه , میگن خب کتابت کو ؟ میگه حالا فعلاً جزوه بنویسین! !
ترکه میخواسته گردو بشکنه , گردو رو میزار زیر پاش با آجر میزنه تو سرش!
۵ تا ترک میخواستن برن تو کسب و کار! ۵ نفری یک تاکسی میگیرن باهاش کار میکنن روزه بعد ورشکسته میکنن!
ترکه میخوره به دیوار میگه ببخشین!
از رشتیه میپرسن شما تو شهرتون به روز پدر چی میگین ؟ میگه یوم الشک!
یه روز ترکه یه پلیس میکشه بعد زنگ میزنه ۱۱۰ میگه حالا شدین ۱۰۹ تا!
ترکه شب بلال میخوره تا صبح اذان میگه!
به ترکه میگن خدا کجاست؟ نمیدونم والله ولی هر جا هست ابوالفضل نگهدارش باشه!
از یه بسیجی می پرسن : دو خط موازی چیه ؟ میگه : دو خط موازی دو خطی هستند که هیچ گاه بهم نمیرسن ، مگر به دستور مقام معظم رهبری!
ترکه میخواسته بنویسه یازده، یه 1 می نویسه یه تشدید میزاره روش!
به ترکه میگن نظرت درباره ی زلزله ی بم چیه ؟ میگه والا این زلزله مشت محکمی بود به دهن آمریکا!
ترکه میره بهشت زیر پای مادرا له میشه!
یه روز یه ترکه میره هیئت راش نمیدن ، سال دیگه هیئت میزنه هیچ کس رو راه نمیده!
یه ترکه میره مسابقهی قرآن خوانی، سورهی بنی اسرائیل بهش می افته انصراف میده! !
یه بار یه دزد فرار می کنه، می ره تو جوب میخوابه! پلیسا پیداش می کنن؛ بهشون میگه: شما حق ندارین منو دستگیر کنین؛ از اینجا مربوط به نیروی دریاییه!
اگر ادیسون برق را اختراع نمی کرد، چی می شد؟ خوب یکی دیگه اختراع می کرد!
ترکه یه دکمه پیدا میکنه میبره پیش خیاط، میگه آقا میخوام برای این دکمه یک کت بدوزید!!
عربه میره مغازه با لهجه میگه: آقا رُبععع دارین؟ یارو میگه: داریم، ولی نه به این غلیظی!
یه ترک خسیسی که سی سال قبل از یک فروشگاه کفش خریده بود، دوباره وارد همان مغازه میشه و میگه: ما باز اومدیم!!.
غضنفر یه نفر رو تو خیابون دید و پرسید: شما علی پسر ممدآقا پاسبان نیستی که توی ابهر سر کوچه چراغی مأمور بود؟ پسر گفت: چرا! غضنفر گفت: ببخشید! عوضی گرفتم.
دوتا ترکه تصمیم میگیرن فارسی صحبت کنن اولی میگه پاشو دومی می گه نمیپاشم اولی جواب میده نگو نمیپاشم بگو پاشیده نمی شوم
لره بغلدستش می گوزه از خنده سکته میکنه , تو اعلامیه اش می نویسن بادی وزید گلی پرپر شد
به ترکه میگن چرا خودترو به سپر ماشین میمالی مگه می خوام اوقات فراغتم سپری بشه
نگو بار گران بودیمو رفتیم. نگو نامهربون بودیمو رفتیم. آخه اینها دلیل محکمی نیست. بگو با دیگران بودیم و رفتیم
چشمهای تو مثل دریاست... اجازه میدی جورابامو توش بشورم؟
عاشقت گشتم تو گفتی عاشقان دیوانه اند
عاقبت عاشق شدی دیدی که خود دیوانه ای
به اندازه همه وجودم می خوامت
.
.
.
.
جانباز 99%
پیره زنه از مکه میاد توی ساکش مشروب بوده!! میگن: این چیه؟!!! میگه: ننه من که پا نداشتم دور کعبه بچرخم!! یه پیک میزدم: کعبه دور سرم می چرخید!!!
رشتیه نصف شب بلند میشه آب بخوره میگه سلام بر حسین یهو یکی از زیر تخت میگه سلام اصغر آقا
بیچاره مردا: وقتی به دنیا می یان همه حال مامانشونو می پرسن. وقتی ازدواج می کنن همه می گن چه عروس خوشگلی. وقتی می میرن همه می گن بیچاره زنش
اینم یه شعرباحال
ای یار به جهنم که مرا دوست نداری از عشق تو هرگزنکنم گریه و زاری
اگر روزی بری و یار بگیری الهی تب کنی فرداش بمیری
الهی سرخک و اوریون بگیری تب مالت و فشار خون بگیری
اگر بردی از این ها جان سالم الهی درد بی درمان بگیری
الهی تو بمیری من بمانم سر قبرت بیام قرآن بخوانم
وقتی با یک انگشت به کسی اشاره میکنی بیاد داشته باش که سه انگشت دیگه به طرف خودمان است
مجموعه نوشته های پشت تریلی های جاده :
1- به حرمت اشک مادر توبه کردم
2- دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم / طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
3- بوق نزن شاگردم خوابه
4- بی تو هرگز............باتو؟؟؟؟عمر
5- از عشق تو لیلی...........رفتم زیر تریلی(واسه گریسکاری)
6- اگه می تونی این تابلو رو بخونی یعنی فاصلت خیلی کمه فاصله رو رعایت کن
7- دنبالم نیا اسیرم می شی
8 - گشتم نبود ............نگرد نیست
اگه پسرا نبودن...
اگه پسرا نبودن کی مامانا رو دق می داد؟
اگه پسرا نبودن کی خونه رو می کرد باغ وحش؟
اگه پسرا نبودن کی تو کلاس می رفت گچ می یاورد؟
اگه پسرا نبودن کی اشغالا رو می ذاشت جلوی در؟
زندگینامه ی امام محمدباقرعلیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
ولادت
امام ابو جعفر،باقر العلوم،پنجمین پیشواى ما،جمعهى نخستین روز ماه رجب سال پنجاه و هفت هجرى در شهر مدینه چشم به جهان گشود. او را«محمد»نامیدند و«ابو جعفر»کنیه و«باقر العلوم»یعنى«شکافندهى دانشها»لقب آن گرامى است.
به هنگام تولد هالهیى از شکوه و عظمت نوزاد اهل بیت را فرا گرفته بود،و همچون دیگر امامان پاک و پاکیزه به دنیا آمد.
امام باقر (ع) از دو سو-پدر و مادر-نسبتبه پیامبر و حضرت على و زهرا علیهم السلام مىرساند،زیرا پدر او امام زین العابدین فرزند امام حسین،و مادر او بانوى گرامى«ام عبد الله» دختر امام مجتبى علیهم السلام است.
عظمت امام باقر (ع) زبانزد خاص و عام بود،هر جا سخناز والایى هاشمیان و علویان و فاطمیان به میان مىآمد او را یگانه وارث آنهمه قداست و شجاعت و بزرگوارى مىشناختند و هاشمى و علوى و فاطمیش مىخواندند.
راستگوترین لهجهها و جذابترین چهرهها و بخشندهترین انسانها برخى از ویژگیهاى امام باقر علیه السلام است.
گوشهیى از شرافت و بزرگوارى آن گرامى را در گزارش زیر مىخوانیم:
پیامبر (ص) به یکى از یاران پارساى خود«جابر بن عبد الله انصارى»فرمود.اى جابر!تو زنده مىمانى و فرزندم«محمد بن على بن الحسین بن على بن ابیطالب»را که نامش در تورات«باقر»است در مىیابى،بدانهنگام سلام مرا بدو برسان.
پیامبر در گذشت و جابر عمرى دراز یافت-و بعدها روزى به خانهى امام زین العابدین آمد و امام باقر را که کودکى خرد سال بود دید،به او گفت:پیش بیا...امام باقر (ع) آمد.
گفت:برو...
امام باز گشت.جابر اندام و راه رفتن او را تماشا کرد و گفت:به خداى کعبه سوگند آیینهى تمام نماى پیامبر است.آنگاه از امام سجاد پرسید این کودک کیست؟
فرمود:امام پس از من فرزندم«محمد باقر»است.
جابر برخاست و بر پاى امام باقر بوسه زد و گفت:فدایتشوم اى فرزند پیامبر (ص) ،سلام و درود پدرت پیامبر خدا (ص) رابپذیر چه او ترا سلام رسانده است.
دیدگان امام باقر پر از اشگ شد و فرمود:سلام و درود بر پدرم پیامبر خدا باد تا بدان هنگام که آسمانها و زمین پایدارند و بر تو اى جابر که سلام او را به من رساندى.
علم امام
دانش امام باقر علیه السلام نیز همانند دیگر امامان از سر چشمهى وحى بود،آنان آموزگارى نداشتند و در مکتب بشرى درس نخوانده بودند،«جابر بن عبد الله»نزد امام باقر (ع) مىآمد و از آنحضرت دانش فرا مىگرفت و به آن گرامى مکرر عرض مىکرد:اى شکافندهى علوم! گواهى مىدهم تو در کودکى از دانشى خدا داد برخوردارى .
«عبد الله بن عطاء مکى»مىگفت:هرگز دانشمندان را نزد کسى چنان حقیر و کوچک نیافتم که نزد امام باقر علیه السلام،«حکم بن عتیبه»که در چشم مردمان جایگاه علمى والایى داشت در پیشگاه امام باقر چونان کودکى در برابر آموزگار بود .
شخصیت آسمانى و شکوه علمى امام باقر (ع) چنان خیره کننده بود که«جابر بن یزید جعفى»به هنگام روایت از آن گرامى مىگفت:«وصى اوصیاء و وارث علوم انبیاء محمد بن على بن الحسین مرا چنین روایت کرد...»
مردى از«عبد الله عمر»مسالهیى پرسید و او در پاسخ درماند،به سئوال کننده امام باقر را نشان داد و گفت از این کودک بپرس و مرا نیز از پاسخ او آگاه ساز.آن مرد از امام پرسید و پاسخى قانع کننده شنید و براى«عبد الله عمر»بازگو کرد،عبد الله گفت:اینان خاندانى هستند که دانششان خداداد است .
«ابو بصیر»مىگوید:با امام باقر علیه السلام به مسجد مدینه وارد شدیم،مردم در رفت و آمد بودند.امام به من فرمود:از مردم بپرس آیا مرا مىبینند؟از هر که پرسیدم آیا ابو جعفر را دیدهاى پاسخ منفى شنیدم،در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود.در این هنگام یکى از دوستان حقیقى آن حضرت«ابو هارون»که نابینا بود به مسجد در آمد.امام فرمود:از او نیز بپرس.
از ابو هارون پرسیدم:آیا ابو جعفر را دیدى؟
فورا پاسخ داد:مگر کنار تو نایستاده است؟
گفتم:از کجا دریافتى؟
گفت:چگونه ندانم در حالیکه او نور رخشندهیى است .
و نیز«ابو بصیر»مىگوید:امام باقر (ع) از یکى ازافریقائیان حال یکى از شیعیان خود به نام«راشد»را جویا شد.پاسخ داد خوب بود و سلام مىرساند.
امام فرمود خدا رحمتش کند.
با تعجب گفت:مگر او مرده است؟
فرمود:آرى.
گفت:چه وقت در گذشت؟
فرمود:دو روز پس از خارج شدن تو.
گفت:به خدا سوگند او بیمار نبود...
فرمود:مگر هر کس مىمیرد به جهتبیمارى است؟
آنگاه ابو بصیر از امام در مورد آن در گذشته سئوال کرد.
امام فرمود:او از دوستان و شیعیان ما بود،گمان مىکنید که چشمهاى بینا و گوشهاى شنوایى براى ما همراه شما نیست وه چه پندار نادرستى است!به خدا سوگند هیچ چیز از کردارتان بر ما پوشیده نیست پس ما را نزد خودتان حاضر بدانید و خود را به کار نیک عادت دهید و از اهل خیر باشید تا به همین نشانه و علامتشناخته شوید.من فرزندان و شیعیانم را به این برنامه فرمان مىدهم .
یکى از راویان مىگوید در کوفه به زنى قرآن مىآموختم،روزى با او شوخى کردم،بعد به دیدار امام باقر شتافتم،فرمود:
آنکه (حتى) در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجهى ندارد،به آن زن چه گفتى؟ از شرمسارى چهرهام را پوشاندم و توبه کردم،امام فرمود:تکرار نکن .
اخلاق امام
مردى از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانهى امام بسیار مىآمد و به آن گرامى مىگفت: «...در روى زمین بغض و کینهى کسى را بیش از تو در دل ندارم و با هیچکس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم!و عقیدهام آنست که اطاعتخدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنى با توست،اگر مىبینى به خانهى تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردى سخنور و ادیب و خوش بیان هستى!»در عین حال امام علیه السلام با او مدارا مىفرمود و به نرمى سخن مىگفت.چندى بر نیامد که شامى بیمار شد و مرگ را رویا روى خویش دید و از زندگى نومید شد،پس وصیت کرد که چون در گذرد ابو جعفر«امام باقر»بر او نماز گزارد.
شب به نیمه رسید و بستگانش او را تمام شده یافتند،بامداد وصى او به مسجد آمد و امام باقر علیه السلام را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیب نشسته است،و آن گرامى همواره چنین بود که پس از نماز به ذکر و تعقیب مىپرداخت.
عرض کرد:آن مرد شامى به دیگر سراى شتافته و خود چنین خواسته که شما بر او نماز گزارید.
فرمود:او نمرده است...شتاب مکنید تا من بیایم.
پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دستها را به دعا برداشت،سپس به سجده رفت و همچنان تا بر آمدن آفتاب،در سجده ماند،آنگاه به خانهى شامى آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد،امام او را بر نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتى طلبید و به کام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهاى سرد به او بدهند و خود بازگشت.
دیرى بر نیامد که شامى شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد:
«گواهى مىدهم که تو حجتخدا بر مردمانى ...»
«محمد بن منکدر»-از صوفیان آن روزگار-مىگوید:
در روز بسیار گرمى از مدینه بیرون رفتم،ابو جعفر محمد بن على بن الحسین را دیدم-همراه با دو تن از غلامانشان-یا دو تن از دوستانش-از سرکشى به مزرعهى خویش باز مىگردد با خود گفتم:مردى از بزرگان قریش در چنین وقتى در پى دنیاست!باید او را پند دهم.
نزدیک آمدم و سلام کردم،امام در حالى که عرق از سر و رویش مىریختبا تندى پاسخم داد. گفتم:خدا ترا به سلامتبدارد آیا شخصیتى چون شما در این هنگام و با اینحال در پى دنیا مىرود!اگر در این حالت مرگ در رسد چه مىکنى؟
مناظرات امام
«عبد الله بن نافع»از دشمنان امیر مؤمنان حضرت على علیه السلام بود و مىگفت:اگر در روى زمین کسى بتواند مرا قانع سازد که در کشتن«خوارج نهروان»حق با على بوده است من بدو روى خواهم آورد.اگر چه در مشرق یا مغرب بوده باشد.
به عبد الله گفتند:آیا مىپندارى فرزندان على (ع) نیز نمىتوانند به تو ثابت کنند؟گفت مگر در میان فرزندان او دانشمندى هست؟
گفتند:این خود سند نادانى توست!مگر ممکن است در دودمان حضرت على (ع) دانشمندى نباشد؟!پرسید:در این زمان دانشمندشان کیست،امام باقر علیه السلام را به او معرفى کردند و او با یاران خویش به مدینه آمد و از امام تقاضاى ملاقات کرد...امام به یکى از غلامان خویش فرمان داد بار و بنهى او را فرود آورد و به او بگوید فردا نزد امام حاضر شود.
بامداد دیگر عبد الله با یاران خویش به مجلس امام آمد و آن گرامى نیز فرزندان و بازماندگان مهاجران و انصار را فرا خواند و چون همه گرد آمدند امام در حالیکه جامهاى سرخ فام بر تن داشت و دیدارش چون ماه فریبنده و زیبا بود فرمود:
سپاس ویژه خدایى است که آفرینندهى زمان و مکان و چگونگىهاستحمد خدایى را که نه چرت دارد و نه خواب آنچه در آسمانها و زمین است ملک اوست...گواهم که جز«الله»خدایى نیست و«محمد»بندهى برگزیده و پیامبر اوست،سپاس خدایى را که به نبوتش ما را گرامى داشت و به ولایتش ما را مخصوص گردانید.
اى گروه فرزندان مهاجر و انصار!هر کدامتان فضیلتى از على بن ابیطالب به خاطر دارید بگویید.
حاضران هر یک فضیلتى بیان کردند تا سخن به«حدیثخیبر»رسید،گفتند:پیامبر در نبرد با یهودان خیبر،فرمود.
«لاعطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله،کرارا غیر فرار لا یرجع حتى یفتح الله على یدیه»«فردا پرچم را به مردى مىسپارم که دوستدار خدا و پیامبر است و خدا و پیامبر نیز او را دوست مىدارند،رزم آورى است که هرگز فرار نمىکند و از نبرد فردا باز نمىگردد تا خداوند به دست او حصار یهودان را فتح فرماید».
-و دیگر روز پرچم را به امیر مؤمنان سپرد و آن گرامى بانبردى شگفتى آفرین یهودان را منهزم ساخت و قلعهى عظیم آنان را گشود.
امام باقر (ع) به عبد الله بن نافع فرمود:در بارهى این حدیث چه مىگویى؟
گفت:حدیث درستى است اما على بعدها کافر شد و خوارج را به ناحق کشت!
فرمود:مادرت در سوگ تو بنشیند،آیا خدا آنگاه که على را دوست مىداشت مىدانست که او«خوارج»را مىکشد یا نمىدانست؟اگر بگویى خدا نمىدانست کافر خواهى بود.
گفت:مىدانست.
فرمود:خدا او را بدان جهت که فرمانبردار اوست دوست مىداشتیا به جهت نافرمانى و گناه.
گفت:چون فرمانبردار خدا بود خداوند او را دوست مىداشت (یعنى اگر در آینده نیز گناهکار مىبود خداوند مىدانست و هرگز دوستدار او نمىبود پس معلوم مىشود کشتن خوارج طاعتخدا بوده است)فرمود:برخیز که محکوم شدى و جوابى ندارى.
عبد الله برخاست و این آیه را تلاوت کرد: «حتى یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر» -اشاره به آنکه حقیقت چون سپیده صبح آشکار شد-و گفت«خدا بهتر مىداند رسالتخویش را در چه خاندانى قراردهد» و
فرمود به خدا سوگند اگر مرگ در رسد در حال اطاعتخداوند خواهم بود زیرا من بدینوسیله خود را از تو و دیگر مردمان بى نیاز مىسازم،از مرگ در آنحالتبیمناکم که سرگرم گناهى باشم.
گفتم:رحمتخدا بر تو باد،مىپنداشتم که شما را پند مىدهم اما تو مرا پند دادى و آگاه ساختى
ضرب سکهى اسلامى به دستور امام باقر علیه السلام
در سدهى اول هجرى صنعت کاغذ در انحصار رومیان بود و مسیحیان مصر نیز که کاغذ مىساختند به روش رومیان و بنا بر مسیحیت نشان«اب و ابن و روح»بر آن مىزدند،«عبد الملک اموى»مرد زیرکى بود،کاغذى از این گونه را دید و در مارک آن دقیق شد و فرمان داد آن را براى او به عربى ترجمه کنند،و چون معناى آن را دریافتخشمگین شد که چرا در مصر که کشورى اسلامى استباید مصنوعات چنین نشانى داشته باشد،بى درنگ به فرماندار مصر نوشت که از آن پس بر کاغذها شعار توحید-شهد الله انه لا اله الا هو-بنویسند و نیز به فرمانداران سایر ایالات اسلامى نیز فرمان داد کاغذهایى را که نشان مشرکانهى مسیحیت دارد از بین ببرند و از کاغذهاى جدید استفاده کنند.
کاغذهاى جدید با نشان توحید اسلامى رواج یافت و به شهرهاى روم نیز رسید و خبر به قیصر بردند و او در نامهیى به«عبد الملک»نوشت:
صنعت کاغذ هماره با نشان رومى مىبود و اگر کار تو درمنع آن درست است پس خلفاى گذشتهى اسلام خطا کار بودهاند و اگر آنان به راه درست رفتهاند پس تو در خطا هستى ، من همراه این نامه براى تو هدیهاى لایق فرستادم و دوست دارم که اجناس نشان دار را به حال سابق واگذارى و پاسخ مثبت تو موجب سپاسگزارى ما خواهد بود.عبد الملک هدیه را نپذیرفت و به قاصد قیصر گفت:این نامه پاسخى ندارد.
قیصر دیگر بار هدیهاى دو چندان دفعهى پیش براى او گسیل داشت و نوشت:
گمان مىکنم چون هدیه را ناچیز دانستى نپذیرفتى،اینک دو برابر فرستادم و مایلم هدیه را همراه با خواستهى قبلى من بپذیرى.عبد الملک باز هدیه را رد کرد و نامه را نیز بى جواب گذاشت.
قیصر این بار به عبد الملک نوشت:دو بار هدیهى مرا رد کردى و خواسته مرا بر نیاوردى براى سوم بار هدیه را دو چندان سابق فرستادم و سوگند به مسیح اگر اجناس نشان دار را به حال پیش برنگردانى فرمان مىدهم تا زر و سیم را با دشنام به پیامبر اسلام سکه بزنند و تو مىدانى که ضرب سکه ویژهى ما رومیان است،آنگاه چون سکهها را با دشنام به پیامبرتان ببینى عرق شرم بر پیشانیت مىنشیند،پس همان بهتر که هدیه را بپذیرى و خواستهى ما را بر آورى تا روابط دوستانهمان چونگذشته پا بر جا بماند.
عبد الملک در پاسخ بیچاره ماند و گفت فکر مىکنم که ننگینترین مولودى که در اسلام زاده شده من باشم که سبب این کار شدم که به رسول خدا (ص) دشنام دهند و با مسلمانان به مشورت پرداخت ولى هیچکس نتوانست چارهاى بیندیشد،یکى از حاضران گفت:تو خود راه چاره را مىدانى اما به عمد آن را وا مىگذارى!
عبد الملک گفت:واى بر تو،چارهاى که من مىدانم کدامست؟
گفت:باید از«باقر»اهل بیت چارهى این مشکل را بجویى.
عبد الملک گفتار او را تصدیق کرد و به فرماندار مدینه نوشت«امام باقر» (ع) را با احترام به شام بفرستد،و خود فرستادهى قیصر را در شام نگهداشت تا امام علیه السلام بشام آمد و داستان را به او عرض کردند،فرمود:
تهدید قیصر در مورد پیامبر (ص) عملى نخواهد شد و خداوند این کار را بر او ممکن نخواهد ساخت و راه چاره نیز آسان است،هم اکنون صنعتگران را گرد آور تا به ضرب سکه بپردازند و بر یک رو سورهى توحید و بر روى دیگر نام پیامبر (ص) را نقش کنند و بدین ترتیب از مسکوکات رومى بى نیاز مىشویم.و توضیحاتى نیز در مورد وزن سکهها فرمود تا وزن هر ده درهم از سه نوع سکه هفت مثقال باشد و نیزفرمود نام شهرى که در آن سکه مىزنند و تاریخ سال ضرب را هم بر سکهها درج کنند.
عبد الملک دستور امام را عملى ساخت و به همهى شهرهاى اسلامى نوشت که معاملات باید با سکههاى جدید انجام شود و هر کس از سابق سکهاى دارد تحویل دهد و سکهى اسلامى دریافت دارد،آنگاه فرستادهى قیصر را از آنچه انجام شده بود آگاه ساخت و باز گرداند.
قیصر را از ماجرا خبر دادند و درباریان از او خواستند تا تهدید خود را عملى سازد،قیصر گفت: من خواستم عبد الملک را به خشم آورم و اینک این کار بیهوده است چون در بلاد اسلام دیگر با پول رومى معامله نمىکنند .
یاران و اصحاب امام
در مکتب امام ابو جعفر باقر العلوم-که درود فرشتگان بر او-شاگردانى نمونه و ممتاز پرورش یافتند که اینک به نام برخى از آنان اشاره مىشود:
1-«ابان بن تغلب»:محضر سه امام را دریافته بود-امام زین العابدین و امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام-ابان از شخصیتهاى علمى عصر خود بود و در تفسیر،حدیث،فقه، قرائت و لغت تسلط بسیارى داشت.والایى دانش ابان چنان بود که امام باقر (ع) بدو فرمود در مسجد مدینه بنشین و براى مردمان فتوى بده زیرا دوست دارم مردم چون تویى را در میان شیعیان ما ببینند.
ابان هر وقتبه مدینه مىآمد حلقههاى درس مىشکست و در مسجد جایگاه خطابهى پیامبر را براى تدریس او خالى مىکردند.
چون خبر درگذشت ابان را به امام صادق (ع) عرض کردند فرمود:به خدا سوگند مرگ ابان قلبم را به درد آورد.
2-«زراره»:دانشمندان شیعه میان پروردگان امام باقر و امام صادق علیهما السلام شش تن را برتر مىشمرند و زراره یکى از آنهاست.امام صادق (ع) خود مىفرمود:اگر«برید بن معویه»و«ابو بصیر»و«محمد بن مسلم»و«زراره»نمىبودند آثار پیامبرى (معارف شیعه) از میان مىرفت،آنان بر حلال و حرام خدا امینند.و باز مىفرمود:«برید»و«زراره»و«محمد بن مسلم»و«احول»در زندگى و مرگ نزد من محبوبترین مردمانند.
زراره در دوستى امام چنان استوار بود که امام صادق علیه السلام ناگزیر شد براى حفظ جان او به عیبجویى و بدگویى او تظاهر کند و در پنهان بدو پیام داد اگر از تو بدگویى مىکنم براى ایمن داشتن توست زیرا دشمنان،ما را به هر کس علاقمند ببینند به آزار او مىکوشند...و تو به دوستى ما شهرت دارى و من ناچارم چنین تظاهر کنم...زراره از قرائت و فقه و کلام و شعر و ادب عرب بهرهاى گسترده داشت و نشانههاى فضیلت و دیندارى در او آشکار بود.
3-«کمیت اسدى»:شاعرى سر آمد بود و زبان گویایش در قالب نغز شعر در دفاع از اهل یتسخنان پر مغز مىسرود،شعرش چنان کوبنده و رسواگر بود که پیوسته از طرف خلفاى اموى تهدید به مرگ مىشد.
باز گو کردن حقایق و به ویژه دفاع از اهل بیت پیامبر در آن زمان چنان خطرناک بود که جز مردان مرد جرات اقدام بدان نداشتند،و کمیت از قویترین چهرههایى است که در دوران حکومت اموى از مرگ نهراسید و تا آنجا که یارایش بود حق گفت و سیماى امویان را بر مردم آشکار ساخت.
کمیت در برخى از اشعار خویش امامان راستین را در برابر بنى امیه چنین معرفى مىکند:
«آن راهبران دادگر همچون بنى امیه نیستند که انسانها وحیوانها را یکى بدانند،آنان همچون عبد الملک و ولید و سلیمان و هشام اموى نیستند که چون بر منبر نشینند سخنانى بگویند که خود هرگز عمل نمىکنند،امویان سخنان پیامبر را مىگویند اما خود کارهاى زمان جاهلیت را انجام مىدهند»
کمیتشیفتهى امام باقر (ع) بود و در راه این مهر خویشتن را فراموش مىکرد،روزى در برابر امام و در مدح او اشعار شیوایى را که سروده بود مىخواند،امام به کعبه رو کرد و سه بار فرمود: خدایا کمیت را رحمت کن آنگاه به کمیت فرمود صد هزار درهم از خاندانم براى تو جمع آورى کردهام.
کمیت گفت:به خدا سوگند هرگز سیم و زر نمىخواهم،فقط یکى از پیراهنهاى خود را به من عطا فرمایید.و امام پیراهن خود را به او داد.
روزى دیگر در خدمت امام باقر نشسته بود،امام به دلتنگى از زمانه این شعر بر خواند:
ذهب الذین یعاش فى اکنافهم لم یبق الا شاتم او حاسد
«رادمردانى که مردم در پناهشان زندگى مىکردند رفتند و جز حسودان یا بدگویان کسى باقى نمانده است»
کمیت فورا پاسخ داد:
و بقى على ظهر البسیطة واحد فهو المراد و انت ذاک الواحد
«اما بر روى زمین یکتن از آن بزرگمردان باقى است که هم او مراد جهانیان است و تو آن یکتن هستى.»
4-«محمد بن مسلم»:فقیه اهل بیت و از یاران راستین امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود،چنانکه گفتیم امام صادق (ع) او را یکى از آن چهار تن به شمار آورده که آثار پیامبرى بوجودشان پا بر جا و باقى است.
محمد کوفى بود و براى بهرهگرفتن از دانش بیکران امام باقر (ع) به مدینه آمد و چهار سال در مدینه ماند.
«عبد الله بن ابى یعفور»مىگوید به امام صادق (ع) عرض کردم گاه از من سئوالاتى مىشود که پاسخ آن را نمىدانم و به شما نیز دسترسى ندارم،چه کنم؟
امام«محمد بن مسلم»را به من معرفى کرد و فرمود:چرا از او نمىپرسى ..
در کوفه زنى شب هنگام به خانهى محمد بن مسلم آمد و گفت:همسر پسرم مرده است و فرزندى زنده در شکم دارد،تکلیف ما چیست؟
«محمد بن مسلم»گفت:بنابر آنچه امام باقر العلوم (ع) فرموده استباید شکم او را بشکافند و بچه را بیرون آورند،سپس مرده را دفن کنند.
آنگاه از زن پرسید مرا از کجا یافتى؟
زن گفت:این مساله را به نزد«ابو حنیفه»بردم و او گفتدر این باره چیزى نمىدانم ولى به نزد محمد بن مسلم برو و اگر فتوایى داد مرا آگاه ساز...
دیگر روز محمد بن مسلم در مسجد کوفه«ابو حنیفه»را دید که در جمع اصحاب خویش همان مساله را طرح کرده مىخواهد پاسخ را به نام خود به آنان بگوید!
«محمد»به طعنه سرفهیى کرد و ابو حنیفه دریافت و گفت«خدایتبیامرزد بگذار زندگى کنیم »
از پله های سنگی ورزشگاه بالا می رود، به یکباره از هوای تاریک تونل ورزشگاه که چشمانش به آن عادت کرده، روشنایی را حس می کند. صدای تشویق تماشاگران هر لحظه بیشتر از قبل به گوشش می رسد. قلبش تند می زند. دست خودش نیست! به نزدیکی چمن که می رسد، ناخداگاه به سمت زمین خم شده و بوسه ای بر چمن می زند. یکبار منصوریان می گفت: (( بوسه ای که بر چمن می زنیم، استرس را از بین می برد و به ما آرامش می دهد. )) پس مطمئناً این مساله در مورد وحید طالب لو هم صدق می کند!
در صف بازیکنام می ایستد، به هواداران خیره می شود و سوره های مقدس قرآن را گوش می دهد. آری! وحید طالب لو! در مورد بازیکنی صحبت می کنیم که ره صد ساله را در یک شب طی کرد و امروز دروازه بان اول پسران آبی پایتخت و شاید تیم ملی به حساب می آید!
وحید طالب لو آنقدر دوست داشتنی و با اخلاق است که وقتی در مورد او قلم می زنیم، لبخندی بر لبانمان جا خشک می کند. وحید طالب لو اگر امروز محبوب است و موفق، اگر سنگربان قفس توری آی پوشان پایتخت دوست داشتنی است و مورد اعتماد، فقط و فقط یک مساله باعث آن است! او در کنار خصوصیات بالای فنی اش که همه بر آن مهر تایید می زنند، اخلاقی مثال زدنی دارد.
نقطه آغاز!
شب قبل از بازی با استرس و دلهره روی تخت دراز کشید. به فردایی فکر می کرد که برایش حکم تایین آینده را داشت! آینده ای که می توانست با یک بازی قابل قبول، رویایی باشد و با یک اشتباه کوچک....
کادر فنی خبر بازی در برابر سپاهان را به او داده بودند. بلاخره وقت موعود فرا رسید و وحید طالب لو با قیافه ای در هم که نشانگر استرس در وجودش بود وارد زمین شد.
گزارشگر بازی با تعجب چند باری لیست بازیکنان را زیر و رو کرد و گفت: (( امیر قلعه نوعی ریسک بزرگی کرده و نام دروازه بان جوان تیمش را به عنوان بازیکن فیکس رد کرده است. وحید طالب لو، امروز دروازه بان استقلال است. ))
همان لحظه دوربین طالب لو را نشان داد که آهسته به سمت دروازه می رفت.
نود دقیقه پر التهاب تمام شد و اینک همه او را می شناختند! وحید طالب لو امتحان سختی را با موفقیت به پایان رساند و آن روز برایش به تاریخ پیوست.
طالب لو از کودکی تا امروز!
در تهران متولد شد. روز 5 خرداد سال شصت و یک، وحید طالب لو در تهران به دنیا آمد. همیشه پدر را الگوی خود می داند. هم از نظر فنی و هم از نظر اخلاقی. حسین طالب لو، پدر وحید هم یک دروازه بان بوده است. وقتی از طالب لو بپرسید چرا پست سخت و دشوار دروازه بانی را انتخاب کردی، محکم و استوار می گوید: (( چون پدرم دروازه بان بود!))
روز به روز بزرگتر می شد و فعال تر از قبل. فوتبال را از همان ابتدا آغاز کرد و به قول خودش، چون طالب لوی بزرگ دروازه بان بود، او هم به این پست روی آورد.
وحید فوتبالش را در سن 14 سالگی و از تیم فجر کرج آغاز کرد. کرج شاید زادگاه اصلی طالب لو نباشد، اما او بیشتر سالهای عمرش را در این شهر سپری کرده است. او خانواده و مخصوصاً پدرش را مشوق اصلی خود می داند. اگر امروز دروازه بان اول ایران است؛ راه پدر را ادامه داده و چه زیباست وقتی طالب لوی بزرگ، بازی خوب پسرکش را می بیند و لذت می برد.
اگر امروز وحید طالب لو پله های ترقی را یکی یکی طی می کند، تنها دلیلش پشتکارش به شمار می رود. او از همان سالهای کودکی تمریناتش را آغاز کرد و هر بار که یک رده بالاتر می رفت؛ به هدفش نزدیکتر می شد. او خودش را مدیون خانواده می داند. خانواده ای که همیشه پشتوانه او بوده اند.
اعتقادات مذهبی
ماههای رمضان، روزه اش را مرتب می گیرد. نمازش قضا نمی شود، حتی با مشغله زیاد و تمرینات متعدد!
اعتقاد دارد همیشه خدا همراهش است. در سختی ها؛ خوشی ها، پیروزی ها و حتی شکست ها. وقتی در زندگی به مشکلی برخورد می کند، مشورت با بزرگان را فراموش نکرده و همیشه راضی به رضای خداست.
وقتی نزدیک به دروازه می شود، آرام آرام جلو می رود، روی خط دروازه قدم می زند و آیه می خواند و به تور دروازه ای که قرار است از آن حفاظت کند، فوت می کند.
همه جا خدا را نزدیک به خودش می بیند. وحید می گوید: (( وقتی به این فکر می کنم که خدا چقدر به من نزدیک است، احساس آرامش می کنم. ))
زندگی روزانه
اگر می خواهید از زندگی روزانه وحید بدانید باید به شما بگوییم که در اوقات فراغت مطالعه می کند، فیلم می بینید و به گفته خودش پلی استیشن بازی می کند! در بین دروازه بان های خارجی پیتر چک و بوفون را بیشتر از بقیه دوست دارد. تیم خارجی مورد علاقه اش هم چلسی است! هم اینکه رنگ پیراهنش آبی است و هم یکی از دروزاه بانان مورد علاقه اش در این تیم مطرح انگلیسی توپ می زند.
اهل مد روز است. نزدیکانش او را شیک پوش خطاب می کنند. اگر دنبال مارک پوشاک مورد علاقه وحید هستید، دنبال نام هایی نظیر زارا، ورساچی، لاکوست و روزتی بروید!
سینما را دوست دارد؛ اما می گوید شرایطش اقلب محیا نمی شود و باید فیلم های مورد علاقه اش را با چند ماه تاخییر در خانه ببیند!
موسیقی گوش می دهد و محمد اصفهانی و استاد افتخاری از خوانندگان مورد علاقه او به حساب می آیند!
هوادار هواداران استقلال!
او را عقاب جدید آسیا صدا می زنند. هواداران استقلال لقب کاسیاس را برای وحید خودشان انتخاب کرده اند. البته یکی از هواداران می گفت: (( به کاسیاس می گونید طالب لو!))
به یکی از محبوب ترین بازیکنان استقلال تبدیل شده و خودش را مدیون میلیون ها هوادار استقلال می داند.
او گرچه از باشگاه پرسپولیس پیشنهاد خوبی داشت، اما به خاطر هواداران جواب منفی را انتخاب کرد تا پیراهن شماره یک استقلال را بر تن کند.
وحید طالب لو هوادار هواداران است!
سکانس آخر
وقتی از او بپرسید چه آرزویی داری؟ بار دیگر محکم می گوید: (( آرزو نه! هدف دارم!)) آن وقت باید بپرسیم چه اهدافی؟ طالب لو دوست دارد اولین دروازه بان لژیونر ایرانی باشد! شاید اگر وحید طالب لو در جام جهانی.... نه! وحید برای لژیونر شدن فرصت های زیادی خواهد داشت. او تا به حال خواسته و به آرزوهایش رسیده است.
امروز آرزویی ندارد، اما با پشتکار فراوان به اهدافش که یکی دیگر از آنها فیکس بودن در تیم ملی است، خواهد رسید!
او وقتی از جوانان به بزرگسالان استقلال آمد و طی 2 سال به دروزاه بان اول این تیم بزرگ ایران تبدیل شد، لیاقت خود را به رخ همگان کشید!
پس او نه تنها می تواند یک لژیونر باشد، بلکه می تواند به اسطوره ای جدید در فوتبال ایران تبدیل شود.
اگر از امیر حسین صادقی که نزدیک ترین بازیکن و حمید بابازاده که نزدیک ترین مربی به وحید هستند در مورد او بپرسید چیزی جز تعریف و تمجید نمی شنوید!
وحید طالب لو را دوست داریم چون دوست داشتنی است. او را از نظر فنی قبول داریم چون مورد پسند بزرگان است.
پس اینجا به او می گوییم، ((قدر خود را بدان پسر!))
این وبلاگ وبلاگی برای من و تو